من فقط چهار مقاله را مرور کردم. از آنجا که نویسندگان زمینه (های) خود را به اندازه کافی بلد نبودند ، آنها نتوانستند من را متقاعد کنند که مقاله آنها به گفتگوی ژورنالی کمک کرده است. از نظر من ، تمام این مقالات از نویسندگانشان که به اندازه کافی مطالعه نکرده اند ، رنج کشیدند.
اما اگرچه دیدن کسی که به اندازه کافی خوانده نشده بسیار آسان است ، ترسیم یک خط و گفتن وقتی که کافی است بسیار دشوار است. چه چیزی خواندن "کافی" محسوب می شود؟ و آیا می توانید خیلی زیاد بخوانید؟ و آیا می توانید در ابتدای دوره دکتری خود بیش از حد بخوانید؟
176360933_5826881281_b
در کارگاه ها و دوره های نوشتن من اغلب به من گفته می شود که چقدر بد خواندن زود هنگام احساس بدی می کند . به عنوان مثال .
درگیری ناکافی با کار دیگران باعث می شود که محقق اولیه احساس افسردگی و افسردگی کند ، مطمئن نیست که آیا آنها قادر خواهند بود همان استانداردهای فصیح را رعایت کنند. یا…
مبهم و مبهم - غوطه وری بیش از حد در متون متراکم و لجام گسیخته محقق اولیه را به این احتمال تبدیل می کند که نوشتن آکادمیک چیزی غیر از وخیم باشد.
گفتگو با همسالان و سرپرستان مهم است اگر خواندن باعث شود چنین احساسی داشته باشید. IMHO ، خواندن باید بیشتر اوقات جالب باشد ، اگر واقعاً لذت بخش نباشد. اما این واقعاً به سؤال "کافی" پاسخ نمی دهد. حتی اگر از خواندن احساس خوبی دارید ، آیا می توانید در واقع بیش از حد از آن استفاده کنید؟
همه قبول ندارند که محققان باید در آغاز یک پروژه به طور خودکار خواندن فشرده و گسترده را انجام دهند. رابرت مرتون ، جامعه شناس ، اظهار داشت كه بین فساد و اصالت تنش وجود دارد. به گفته وی ، ممکن است اگر محقق تحت تأثیر تفکر دیگران آلوده شود ، از اصالت و خلاقیت کاسته شود. پیروی از استدلال مرتون ممکن است ما را به این فکر بیاندازد که خواندن مطالب زیاد در شروع یک پروژه تحقیقاتی نتیجه بخش است. ممکن است فرض کنیم خواندن مانع از ترسیم ایده های خودمان می شود. ممکن است وکلا از این خط فکری نوعی ادعای فکری اولیه را ترجیح دهند ، دوره ای که محقق صرفاً بر اساس فرضیات و دانش قبلی خود عمل کند تا موقعیت خود را مرتب کند. سپس ، و تنها پس از آن ،
برخی دیگر - به عنوان مثال هری ولکوت ، که اغلب می گفتند که ترجیح می دهد بیشتر از نوشتن بنویسد - معتقدند که خواندن باید بعداً در یک پروژه تحقیقاتی باشد. آنها می گویند هنگامی که داده های مشخصی دارید که می خواهید آنها را حس کنید ، با ادبیات درگیر شوید. این نقطه ای است که شما در حال تلاش برای مشخص کردن کدام خط تحلیل و استدلال هستید. نکته ای که باید بگویید آیا به آن اضافه می کنید ، متناقض هستید ، با آنها صحبت می کنید ، مشکلاتی پیدا می کنید یا کارهایی را که قبلاً دیگران انجام داده اید در حال نهایی شدن است. به نظر می رسد نکته ای که نویسندگان مقالاتی که من در حال مرور آنها بودم بررسی نشده است.
اما به نظر می رسد اکنون محققان دکترا با خواندن شروع به مطالعه می کنند. جالب است که موسسات معمولاً انتظار دارند که محققان دکترا قبل از مراجعه به کارهای میدانی ، پیشنهادی درست برای تأیید رسمی ارائه دهند. این پیشنهاد عمدتا مرور ادبیات و طرح و طرح تحقیقاتی است. (این فرایند پیشنهاد به همان اندازه در مورد مدیریت ریسک است و هر چیز دیگری - فرایند تصویب پیشنهاد برای شناسایی افرادی است که برای تکمیل دکترا تلاش می کنند. چقدر خوب این کار سوالی است که من نمی خواهم در اینجا بوم کنم. ) بنابراین این نوع اامات نهادی فرض می کنند که خواندن زیاد قبل از شروع تحقیق چیز غیرقابل مشکلی است و نه چیزی که درباره آن حتی اگر اکنون وجود نداشته باشد بحث و گفتگو شده است.
چه بسا این امر مؤسسات و سرپرستان ما باید در مورد نقاط ضعف خواندن کارهای بیشتری انجام دهند. شاید ما باید بیشتر بر اهمیت کار - همزمان با خواندن - بر پیشرفت تفکر خود در مورد تحقیق واقعی تأکید کنیم . شاید واقعاً باید در خانه مانع شویم که خواندن به دلایل خوبی است ، نه فقط به این دلیل که انتظار می رود.
من حدس می زنم که روشن است که من به جای گرفتن موقعیت غیرخواندن ، خواندن زودهنگام را انتخاب می کنم. با این حال، من می توانم فکر می کنم که خطرات متصل به خواندن بیش از حد وجود دارد. نکته ای وجود دارد که خواندن به خودی خود به پایان می رسد. دنبال کردن بی پایان به چیزی بیشتر ، چیزی غیرقابل توصیف ، یک گلوله جادویی که منجر به خط جدیدی از تفکر می شود. مطمئناً نکته ای وجود دارد که محققان دکترا - در واقع هرکدام از ما - باید از میز دور شوند و با فکر خودمان پیش برویم.
خواندن نباید باعث تفکر ما شود بلکه باعث تقویت آن می شود. نوشتن در مورد آنچه می خوانیم ، همانطور که می خوانیم ، و نوشتن مطالب خواندن در رابطه با پروژه ما می تواند به ما کمک کند تا ایده های خودمان را مرتب کنیم و متن های موجود در زمینه خود را مرتب کنیم. ادبیات چیزهایی برای ارائه دارند ، به شرط آنكه بتوانیم با احساس ناكافی بودن برخورد كنیم و به این تصور نرسیم كه همه متون معیار طلای استاندارد و برای ارتباطات دانشگاهی هستند. یافتن ایده برای مباحث ، تصفیه پروژه ، مکان یابی ابزارهایی که می توانیم در تحقیقات خودمان از آنها استفاده کنیم و کارهای قبلی را که می توانیم بسازیم - اینها همه در خواندن ما هستند. و این نوع ابزارها نه تنها در کارهای اولیه دکتری بلکه در شروع هر پروژه تحقیقاتی مفید هستند.
اما هیچ یک از اینها نباید به هزینه توسعه ایده های خود و پروژه ما باشد. اگر خواندن در راه باشد ، نه کمک کردن ، یا اگر جایگزین تفکر خودمان باشد ، شاید این به اندازه کافی در حال حاضر باشد.
درباره این سایت